کامبوزیا پرتوی نویسنده فیلمنامه "هر شب تنهایی" همواره در آثارش شیوهای خاص و غیرمستقیم برای معرفی شخصیتها دارد که در این قصه هم به کار بسته است. عطیه (لیلا حاتمی) و حمید (حامد بهداد) زوجی جوان هستند که با قطار به شهر مشهد وارد میشوند و از همان آغاز گزینههای ممکن در موردشان از زبان راننده تاکسی بیان میشود.

نشست جشنوارهای "هر شب تنهایی"
در واقع در رد و بدل شدن اولین دیالوگها به تدریج خاص بودن موقعیت این زوج و اینکه آنها برای ماه عسل به این شهر زیارتی نیامدهاند، مشخص میشود. این کدهای تدریجی در ادامه به موقعیتی ختم شده که صورت مسئله کاملاً روشن میشود. جایی که مخاطب متوجه میشود آنها برای گرفتن شفای بیماری لاعلاج عطیه و راضی کردن او به عمل جراحی به مشهد آمدهاند.
البته زمانی که تور قصه به طور کامل پهن شده و مخاطب متوجه مسئله قهرمان قصه میشود، قصه در همین سطح درجا نمیزند بلکه متمرکز بر چالشهای این زوج میشود. چالشهایی که بیش از هر چیز عطیه را خسته و دلزده از رفتار ترحمآمیز اطرافیان کرده که حمید نماینده آنهاست.
به نظر میآید این نقطه بحران از نقاط امتیاز قصه و موقعیتی است که در صورت تمرکز بر آن فیلم میتوانست از روایتی کند و کسلکننده خارج شود. جایی که عطیه به جای رفتار مهربان و دلسوزانه حمید، دوست داشتن را در چشمان او میخواهد بدون آنکه روزی چند بار تکرارش کند. جایی که دلش میخواهد شوهرش سرش داد بزند، با هم دعوا کنند، جر و بحث کنند و ... در نهایت اینکه احساس کند هنوز زنده است.
اما در فیلم "هر شب تنهایی" بخشی کوتاه متمرکز بر این رابطه چالش برانگیز شده که در میانه کار قرار گرفته است. در واقع بخش اعظم ابتدای فیلم صرف پهن شدن تور قصه و پرداختن به مسئله این زوج و نیمه پایانی نیز صرف چیدمان موقعیتی برای یافتن باور گمشده عطیه میشود.
در این بخش پیدا شدن دختر بچه محلی و رابطهای که بین او و عطیه برقرار میشود، به گونهای ترس عطیه را از عمل جراحی، فلج شدن و بیش از همه مرگ تعدیل کرده و او را باور خودش و آنچه اعتقاد داشته میرساند. بخشی که ناگفته پیداست بار دراماتیک کمرنگ دارد و بیش از چیز متکی بر حس و حال و رسیدن به یک نقطه تغییر و تحول است که وجهی درونی دارد.
از مولفههای روایی که قرار است بار اطلاعاتی فیلم را بر دوش بکشد ولی از آن استفادهای در خور نشده، نریشنهای فیلم است که تلاش شده وجهی منطقی به کار بدهد. در واقع انتخاب شغل گویندگی رادیو برای عطیه تنها و تنها کارکرد منطقی شدن نریشنهای فیلم را دارد که شامل واگویههای درونی او در این سیر درونی است.
در حالیکه میشد این وجه را به خاطرهنویسی عطیه، واگویههای درونی وی و ... نسبت داد بدون آنکه کاستی در فیلم احساس شود. در واقع گوینده بودن این شخصیت نتوانسته وارد کنش و واکنش روابط شخصیتها شود و نقشی تعیینکننده و تأثیرگذار پیدا کند. نریشنهایی که همه حس و حال درونی و لحظهای این زن و کشمکش او را با موقعیت بحرانیاش برای مخاطب به کلمات ترجمه میکند.
"هر شب تنهایی" فیلمی است که هر چند مایههای مناسب و مستعد برای دراماتیزه شدن دارد اما به علت تمرکز بر سیر تغییر و تحول شخصیت و وجوه معنایی از مسیر جذابیت و درام فاصله گرفته است. هر چند این فیلم از بخش اول این سهگانه جذابتر و دراماتیکتر شده است.
"هر شب تنهایی" دومین بخش از سه گانه "شهری که دوستش می دارم" بعد از فیلم "شب" است. فیلم هایی درباره زائران حرم امام رضا (ع) که این بار زوجی جوان به نام عطیه و حمید هستند که لیلا حاتمی و حامد بهداد ایفاگر این نقش ها هستند. این فیلم علاوه بر بخش میهمان در بخش در جستجوی حقیقت (مسابقه سینمای معناگرا) نیز وارد رقابت میشود.


نظر شما